نمونه ای از سخاوت امام حسین علیه السلام
در زمان امام حسین علیه السلام طبیبی که قائل به امامت یزیدبن معاویه بود با فقیری همسایه بود.
روزی فقیر به آن طبیب گفت: بر یزید اعتقاد مَدار که او فاسق و فاجر و ظالم و عاصی است و پدرش معاویه و جدّش ابوسفیان نیز از اهل ظلم و شقاوتند، و امام زمان، حسین بن علی علیه السلام است که به جمیع صفات حمیده موصوف می باشد، کوچک ترین صفات او این است که، مال او وقف محتاجان و یتیمان و بیوه زنان می باشد، و این صفات در یزید نیست، طبیب این سخن را قبول نکرد، امّا در دل خود گفت که من قول این همسایه فقیر را امتحان می کنم اگر در این باب صادق باشد من نیز شیعه ی وی خواهم شد.
در همسایگی آن طبیب، زن بیوه ای بود و یک پسر یتیم داشت بعد از چند روز آن زن بیمار شد، پسر خود را پیش طبیب فرستاد که فلان مرض را دارم علاج نمای، طبیب گفت: ای پسر، مادر تو را جگر اسبی سفید نافع است.
آن یتیم گفت: من جگر اسبی سفید را از کجا بیاورم؟
طبیب گفت: نزد حسین بن علی علیه السلام برو و از او طلب کن؛ مدعای طبیب آن بود که آیا ببیند کَرم و خُلق و رَحم که لازمه ی امامت است در آن حضرت موجود است یا نه؟
آن یتیم در خانه امام حسین علیه السلام آمد، و احوال مادر خود و قول طبیب را عرض نمود و ان حضرت فرمود: یک اسب را کشتند جگرش را به یتیم دادند، یتیم جگر اسب را نزد طبیب اورد.
طبیب سوال کرد اسب چه رنگ بود؟
یتیم گفت: سفید رنگ، طبیب گفت: اشتباه کردم، اسب سفید جگرش خوب نیست، اسب سیاه جگرش برای این مریض خوب است.
یتیم نوبت دیگر به خدمت امام حسین علیه السلام آمد و کیفیت را عرض نمود، حضرت فرمود: اسب سیاهی آوردند و سر بریدند و جگر را به یتیم دادند، و یتیم جگر را به نزد طبیب آورد، باز طبیب گفت: اشتباه کردم، جگر اسب سبز خوب است.
یتیم دوباره خدمت امام حسین علیه السلام آمد و جریان را به عرض رساند، حضرت دستور داد اسب سبزرا کشتند، باز طبیب قبول نکرد تا این که هفت مرتبه این یتیم را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد و حضرت هفت اسب را کشت، هر نوبت آن حضرت به جهت آن طفل یتیم، اسبی را می کشت و جگرش را به طفل می داد، چون طبیب حسن خُلق و کرم و رَحم آن حضرت را مشاهده نمود برخاست و به درِ خانه حضرت حسین علیه السلام آمد و از ملازمان آن حضرت التماس نمود که مرا به طویله آن حضرت ببرید.
خادما طبیب را به طویله ی آن امام بردند چون طبیب مشاهد نمود هفت اسب سر بریده در ان موضع دید، پرسید که چرا اسب ها را سربریده اید؟ گفتند: برای خاطر یک طفل یتیم که مادر او را به گفته ی طبیب معالجه کنند.
پس طبیب به در خانه آن حضرت نشست تا این که آن حضرت بیرون آمد، طبیب برخاست و پای آن حضرت را بوسه می داد وعذرخواهی می نمود و از شیعیان خالص ان حضرت گردید.
حضرت سیدالشهداء علیه السلام فرمود: سبب اخلاص و اعتقاد تو چه بود؟ طبیب احوال یتیم و امتحا خود را عرض نمود، حضرت فرمود اینها سهل است، دست به دعا برداشت و گفت خداوندا، به جهت رضای تو و دوستان تو این اسب ها را کشته ان و تو قادری که اینها را زنده گردانی، اگر خاندان ما را نزد تو قدری و منزلتی هست، به حقّ جدم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلمو پدرم علی مرتضی علیه السلام و مادرم فاطمه زهرا علیها السلام این اسب ها را زنده گردان.
هنوز دعای آن حضرت تمام نشده بود که هر هفت اسب زنده شدند و برخاستند، این بود رحم و عطوفت ایشان با یتیمان.
خدا لعنت کند، مردم کوفه و شام را، چه ظلم ها بر یتیمان و ایران و غریبان ایشان نمودند، چه داغ ها به دل شیعیان گذاشتند، که تا ظهور حضرت مهدی (روحی له الفدا) از دل ایشان بیرون نمی رود.1
1.معالی السبطین، ص99. در سایه اولیاء خدا، ج1،ص325.
طبقه بندی: نمونه ای از سخاوت امام حسین علیه السلام